تصور کنید هر دو سال یک بار، یک پروژه بزرگ در یک شرکت چندمیلیارددلاری به بیراهه برود و حداقل ۸۰ تا ۱۰۰ میلیون دلار ضرر به جا بگذارد. این واقعیت تلخ برای یکی از بزرگترین تولیدکنندگان قطعات خودرو در جهان اتفاق میافتاد، تا اینکه رئیس جدید شرکت متوجه شد مشکل اصلی نه در تکنولوژی یا منابع، بلکه در فرهنگ سازمانی است: کارمندان از ترس پیامدها، بازخورد واقعی را به مدیران بالادستی نمیدادند.
این پدیده که به آن «بیماری مدیرعامل» میگویند، یعنی هرچه افراد در سلسلهمراتب بالاتر میروند، بازخورد صادقانه کمتری دریافت میکنند. نتیجه؟ مشکلات کوچک به بحرانهای پرهزینه تبدیل میشوند.
اما چرا؟ چون ما انسانها ذاتاً به دنبال محافظت از خود هستیم. وقتی فشار بالا میرود، مغز ما ترجیح میدهد خطر نکند؛ درست همان زمانی که سازمان برای پیشرفت نیاز دارد کارکنان خطر کنند: بیان حقیقتهای ناخوشایند، گرفتن تصمیمهای سخت، یا گفتن حرفی که ممکن است خوشایند دیگران نباشد.
مفهوم «۸ درصد آخر»
تحقیقات مؤسسه Institute for Health and Human Potential نشان داده در گفتگوها، افراد به طور متوسط ۸٪ از آنچه باید بگویند را پنهان میکنند؛ درست همان بخشهای حساس، دشوار و تعیینکننده. در تصمیمگیریها هم همین است: انتخابهای آسان انجام میشوند، اما وقتی پای ریسک به میان میآید، اغلب عقبنشینی میکنیم.
این فاصله همان چیزی است که نویسندگان آن را «۸ درصد آخر» نامیدهاند. تیمهای موفق کسانی هستند که میتوانند این شکاف را پر کنند؛ یعنی جرئت و اتصال کافی دارند تا حرفهای سخت را بزنند و تصمیمهای بزرگ را بگیرند.
چهار نوع فرهنگ تیمی
مطالعات روی بیش از ۷۲ هزار نفر نشان داد فرهنگ تیمی دو ستون اصلی دارد:
اتصال (Connection): احساس ارزشمندی، اعتماد و امنیت روانی.
شجاعت (Courage): توانایی و آمادگی برای انجام کارهای سخت و پذیرش ریسک.
بر اساس این دو بعد، چهار نوع فرهنگ شکل میگیرد:
فرهنگ خانوادگی (اتصال بالا، شجاعت پایین)
جوّی دوستانه و «مهربان» که در آن افراد از رویارویی با مسائل سخت اجتناب میکنند. تصمیمگیری کند است و استانداردها متوسط باقی میمانند.
فرهنگ معاملاتی (اتصال پایین، شجاعت بالا)
تمرکز روی نتایج کوتاهمدت به قیمت روابط. بازخوردها بیپرده اما خشناند. این محیط منجر به فرسودگی، اضطراب و تمایل به ترک سازمان میشود.
فرهنگ ترس (اتصال پایین، شجاعت پایین)
محیطی غیرقابل پیشبینی و پر از نگرانی. افراد از ترس قضاوت یا عواقب منفی، ایدهها و مشکلات را پنهان میکنند. حضور حتی یک «سیب فاسد» میتواند کل تیم را مسموم کند.
فرهنگ ۸ درصد آخر (اتصال بالا، شجاعت بالا)
بهترین حالت؛ جایی که هم اعتماد و هم شجاعت وجود دارد. بازخوردها صادقانه اما با مراقبت داده میشوند، افراد احساس ارزشمندی دارند، و همین باعث میشود ریسکهای هوشمندانه و نوآوریهای واقعی اتفاق بیفتد.
چطور به فرهنگ «۸ درصد آخر» برسیم؟
اولین قدم، شناخت جایگاه فعلی تیم است. پرسشهایی مثل:
آیا ما به هم متصل هستیم اما از تصمیمهای سخت فرار میکنیم؟ (فرهنگ خانوادگی)
آیا شجاعیم اما روابطمان ضعیف است؟ (فرهنگ معاملاتی)
یا اینکه نه شجاعت داریم و نه ارتباط مؤثر؟ (فرهنگ ترس)
یا ترکیب هر دو را داریم؟ (فرهنگ ۸ درصد آخر)
سپس باید با تیم گفتگوی صریح داشت. نقشه فرهنگ را به اشتراک بگذارید، تجربیات خودتان را بگویید، و از اعضا بخواهید نظرشان را بیان کنند. مهم است که مدیران خودشان آسیبپذیر باشند و نشان دهند آماده تغییرند.
در نهایت، تیم باید چند تعهد مشخص بگیرد؛ تعهداتی که در لحظات سخت یادآور میشوند چرا باید ریسک کرد و به جلو رفت.
جمعبندی
ساختن تیمهای با عملکرد بالا فقط به استراتژی و منابع بستگی ندارد، بلکه به فرهنگی نیاز دارد که هم اتصال انسانی را تقویت کند و هم شجاعت اقدام را. مدیرانی که بتوانند این دو را در کنار هم بسازند، محیطی ایجاد میکنند که افراد حاضر میشوند ۸٪ آخر را هم بیان کنند؛ همان بخشی که تفاوت بین یک تیم متوسط و یک تیم واقعاً نوآور و موفق را رقم میزند.